بهترین معلم

بهترین معلم

علمی فرهنگی مذهبی
بهترین معلم

بهترین معلم

علمی فرهنگی مذهبی

شعر میلاد پیامبر بزرگوار اسلام و امام صادق علیه السلام

 مجموعه اول اشعار ولادت امام جعفر صادق(ع) - یوسف رحیمی

 

رسانده ام به حضور تو قلب عاشق را

دل رها شده از محنت خلایق را

 

دلی که پر زده تا آستان احسانت

که غرق نور اجابت کنی دقایق را

 

بر این کویر ترک خورده‌ی دل خسته

ببار جرعه ای از کوثر حقایق را

 

مرید صبح نگاه تو می برد از یاد

مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟

 

نگاه لطف تو آقا به دل بها داده

و با رضای تو دارم رضای خالق را

 

تویی که ضامن صبح سعادتم هستی

تویی که روشنی هر عبادتم هستی

 

پر از شمیم بهشت است منبرت آقا

به برکت نفحات معطرت آقا

 

هنوز عطر ملیح محمدی دارد

گُلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا

 

شبیه حضرت خاتم مدینة العلمی

شنیدنی ست کرامات محضرت آقا

 

و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه

هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا

 

چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند

رهین مکتب اندیشه گسترت آقا

 

نگاه روشنت آقا ستاره پرور بود

شکوه بی بدل تو زُراره پرور بود

 

تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می شد

دلیل ها همه با عشق مستند می شد

 

تو آمدی پر و بالی دهی به دلهامان

به پای درس تو هفت آسمان رصد می شد

 

خوشا به حال دلی که عروج را فهمید

مسیر روشن تو از بهشت رد می شد

 

میان آن همه شاگرد شد سعادتمند

کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می شد

 

نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی

تجلیات الهی الی الابد می شد

 

جهان نشسته سر سفره‌ی روایاتت

شهود می چکد از جلوه زار میقاتت

 

سر ارادت ما و غبار صحن بقیع

همان حریم بهشتی همان بهشت بدیع

 

همان دیار الهی که از نسیم خوشش

شده ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع

 

«و یطعمون علی حبّه ...» نمایان است

کرانه های کرامت چه بی کران و وسیع

 

گدائی حرمت اعتبار هر عاشق

امید ماست توسل در این سرای رفیع

 

چه غم ز غربت دنیا و حسرت عقبا

نگاه روشنتان تا برای ماست شفیع

 

کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است

سر ارادت ما و غبار صحن بقیع

 

مگیر از دل من یارب این سعادت را

گدائی حرم اهل بیت عصمت را

 

غبار مقدم تو عطر آشنا دارد

برای دیده ام اعجاز کیمیا دارد

 

گدای خانه به دوش توام قبولم کن

گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟

 

دگر چه جای گلایه ز فقر می ماند

کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد

 

دل شکسته‌ی من حرفهای ناگفته

دل شکسته‌ی من شوق التجا دارد

 

کسی که بوده تمام وجودش از جودت

در آستانه ات امشب دو خط دعا دارد

 

همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع

همیشه حسرت دیدار کربلا دارد

 

چه می شود همه‌ی عمر با شما باشم

غبار صحن تو و صحن کربلا باشم

 

یوسف رحیمی

 

******************

 

اشعار ولادت آقا رسول الله(ص) - سید محسن حبیب الله پور

 

حضرت خاتم

 

پیمبـری و  همـه زیـر سایـه ی پر تو

دوبـاره جلـوه نمـوده جمـال انور تو

 

تو آمدی و جهان شد پر از گل و ریحان

تمـام عـالـم امکـان شـده معطر تو

 

به وسعت  همه ی آسمـان کـرم داری

چه مصرع غلطی!! آسمان، نشانگر تو ؟؟

 

جهان برای تو و مرتضـاست یـا احمد

جهان، علی و تو، هرسه، برای دختـر تو

 

تـو احمـدی و نگـیـن پیمبرانی تو

به جـان فاطمه آرام قلب و جانی تو

 

کلام تو شده درسی به مکتـب پسرت

تو آسمـانی و صـادق درون تو قمرت

 

ز عطر و بـوی خوش تو دلم بهـا گیرد

شوم چو گوهر نابی فقط به یک نظرت

 

تو شمع جـان منی ای امیـد قلب همه

زمین نه دور خودش،گردد آن بدور سرت

 

ندیده عاشقت هستم چنان اُویس قرن

تمـام خلقـت گیتـی گـدا و دربدرت

 

بیا و رحمت خود را نما تو شامل حال

که با نگات بخوانم محـول الاحـوال

 

چه گویم از تو که سر تا به پا کرم داری

همیشه دست نـوازش تو بر سرم داری

 

جـدا نبـود ولایـت از آن نبـوت تو

خـزانـه دار رسالت چو جعفرم داری

 

مزار صادق تو خاکی است و بی زائـر

چه عاشقانـه نگـر زائـر و حرم داری

 

خبر بده تو به محسن از آن گل پنهان

که جـد من خبر از قبـر مادرم داری؟

 

بـه خـانـواده ات آقـا ارادتی دارم

محمـد آمـده بـرلب عبـادتی دارم

 سید محسن حبیب الله پور

 

******************

 

اشعار ولادت آقا رسول الله(ص) - یوسف رحیمی

 

آیه آیه همه جا عطر جنان می آید

وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید

 

جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است

بشنود مدح تو را با هیجان می آید

 

می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه

با نفس های الهی تو جان می آید

 

بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است

ریگ هم در کف دستت به زبان می آید

 

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست

قبله‌ی عزت و ایمان به جهان می آید

 

با قدوم تو برای همه‌ی اهل زمین

از سماوات خدا برگ امان می آید

 

نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست

از فراسوی جهان عطر اذان می آید

 

عرش معراج سماوات شده محرابت

ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت

 

خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد

نور توحید به قلب بشر ارزانی شد

 

خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش

قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد

 

ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است

عرش با نور نگاه تو چراغانی شد

 

قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند

نورت آئینه‌ی آئین مسلمانی شد

 

به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد

هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد

 

خواستم در خور حسن تو کلامی گویم

شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد

 

ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت

عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد

 

«از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»

 

جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری

تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داری

 

دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است

چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری

 

جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را

در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری

 

عالم از هیبت تو، شوکت تو سرشار است

اسداللهی چون حضرت حیدر داری

 

حسنین اند روی دوش تو همچون خورشید

 جلوه‌ی نورٌ علی نور ، مکرر داری

 

اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند

روشنی بخش جهان، قبله‌ی دنیا هستند

 

ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست

رحمت عالمی و نور هدایت با توست

 

چشم امید همه خلق و شکوه کرمت

پدر امتی و اذن شفاعت با توست

 

با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست

آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست

 

بی ولای علی این طایفه سرگردانند

دشمنی با وصی ات، عین عداوت با توست

 

باید از باب ولای علی آید هر کس

در هوای تو و در حسرت جنت با توست

 

سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد

یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست

 

کاش می شد سحری طوف مدینه آنگاه

نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله

 

یوسف رحیمی

 

*******************

 

اشعار ولادت آقا رسول الله(ص) - مهدی نظری

 

در سایه سار لطف شما پا گرفته ایم

شکر خدا کنارشما جا گرفته ایم

 

از سائلان هرشبه کویتان شدیم

این درس را ز عالم بالا گرفته ایم

 

این نوکری و عرض ادب را به نزدتان

ازگوشه چشم ام ابیها گرفته ایم

 

بعدازشما که امتتان چنددسته شد

شکر خدا که دامن مولا گرفته ایم

 

همواره درب هرکس وناکس نمی زنیم

ما رزق خود ز ام ابیها گرفته ایم

 

ما زیر دِین نسل به نسل شماشدیم

ازدست زینب تو شفاهاگرفته ایم

 

تا اینکه بین چاه  نیافتیم ،روز و شب

یک رشته از عبای شما را گرفته ایم

 

این رشته ازعبای تو حبل المتین ماست

مُهرغلامی حسنت برجبین ماست

 

وقتی که آمدی همه جاغرق نورشد

کم کم بساط عشق خداوند جور شد

 

وقتی تو آمدی دل جدت جلا گرفت

زیرا که لحظه های صفا و سرور شد

 

وقتی تو آمدی همه جا بوی حق گرفت

شیطان و فتنه هاش ازاین خاک دور شد

 

با اینکه آخرآمدی اما نوشته اند

یک ذره خاک پای شماکوه طور شد

 

یک ذره نور تو به دل آسمان نشست

خورشید و ماه بعد به جنس بلور شد

 

آقاخوش آمدی و قدم رنجه کرده ای

برداشته خدا ز رویش باز پرده ای

 

آقاگدای کوی تو دنیا شدند و بعد

این بردگان به لطف تو آقا شدند و بعد

 

مقداد و بوذر آمد و سلمان کنار تو

هریک برای خویش مسیحاشدند و بعد

 

حسرت به قلب خون شده ی مادران نماند

بسیارشان که صاحب لیلا شدند و بعد

 

بانازمقدم تو زمین سربلند شد

افتادگان به خاک، همه پا شدند و بعد

 

قبل از تو بود بند دو عالم گره گره

تو آمدی و این گره ها وا شدند و بعد

 

پیغمبرانِ قبل تو از یاد رفته بود

تو آمدی و زنده و احیا شدند و بعد

 

تو آمدی و نسل تو شد نور فاطمه

مردم گدای حضرت زهراشدند و بعد

 

برکوی فاطمه دل ما هم مقیم شد

فرزند اولش به دوعالم کریم شد

 

رو کردحق تو را که تو قرآن بیاوری

بعدش نزول سوره باران بیاوری

 

لطفی به ماشد و به نگاهت نوشته شد:

نوری به قلب کشور ایران بیاوری

 

می خواستی پلی بزنی سوی ما عجم

گفتی کنارخویش تو سلمان بیاوری

 

گفتی به او که دین خدا حب حیدراست

باید علی بگویی و ایمان بیاوری

 

می خواستی که مست می کربلا شویم

گفتی زنسل خویش تو سلطان بیاوری

 

تو آمدی که همره نور وجود خود

نورخدای عرش فراوان بیاوری

 

ما را گدای خانه ات آقاحساب کن

مست شراب ساقی خود بوتراب کن

 

حیدرمحمدوتوخودت هم که حیدری

از کل انبیاءالهی تو برتری

 

آنقدربرتراست مقامت که داده حق

مانند فاطمه به تو دختر چه دختری

 

در وصف و درمقام تو این واژه کافی است

بعد ازخدا تو لایق الله اکبری

 

از روز اولی که تو پا بر زمین زدی

فهمیده بود جد تو که تو پیمبری

 

آقا به جان فاطمه ومرتضی بگو

روز جزا مرا به غلامی ،تو می خری؟

 

ما مست حیدریم و لیکن نوشته اند

ما را همیشه شیعه مذهب جعفری

 

شکر خدا که ما همگی عبد حیدریم

شاگرد درس علم دبستان جعفریم

 

مهدی نظری

 

*******************

 

اشعار میلاد پیامبر اکرم(ص) - سارا جلوداریان

 

رسول مهر

 

درخت ها همه در سایه ی مقام بلندت

بنفشه ها همه در تاب گیسوان کمندت

 

به گرد پای تو هرگز نمی رسند سواران

اگرچه سخت بتازند در رکاب سمندت

 

چه رودها که تپیدند تا تو را به کف آرند

چه بادها که وزیدند تا مگر ببرندت

 

مسیر چشم تو آنقدر دشت و دامنه دارد

که آهوان جهان را کشانده است به بندت

 

چنان صمیمی و بی ادعا و بنده نوازی

که نیست هیچ مسلمان و کافری گله مندت

 

رسول مهر تو را با کدام خط بنگارم

فدای آن دل مشکل گشای ساده پسندت

 

بخوان بنام همان خالقی که خسرو عشق است

فدای لهجه ی شیرین و حرف های چو قندت

 

سارا جلوداریان

 

*******************

 

اشعار میلاد پیامبر اکرم(ص) - مهرناز آزاد

 

شکوفه قرآن‏

 

مثل بهار سر زد و قرآن شکوفه داد

با او تمام هستی باران شکوفه داد

 

می‏آمد از قبیله مردان اهل عشق‏

آن شب‏که غنچه غنچه عرفان شکوفه داد

 

آنقدر گرم بود نفس‏های پاک او

که‏احساس سرد و زرد زمستان شکوفه‏داد

 

آن شب که مرد سبز خدا آفریده شد

گویی دوباره چهره انسان شکوفه داد

 

در سرزمین کفر به یُمن حضور او

باغی شد از خدا و بیابان شکوفه داد

 

دشت امیدواری دل‏های منتظر

باران سرود و باز فراوان شکوفه داد

 

آن مرد سبز، مرد خدا، مرد معرفت‏

آمد و شاخه شاخه ایمان شکوفه داد

 

مهرناز آزاد

 

*******************

 

اشعار میلاد پیامبر اکرم(ص) - سارا جلوداریان

 

تو کیستی

 

فرشته بوسه زده بارگاه ایزدی ات را

بهشت خیمه زده ، پرنیان سرمدی ات را

 

چقدر هودج سیمین،گسیل گشته به پایت

که سر به سجده گذارند،ملک امجدی ات را

 

تو کیستی که قلم با هزار جلوه نوشته

بر آیه های مقدس ،حروف ابجدی ات را

 

تو کیستی که زبان باز کرده ماهی دریا:

به حسن مرتبت و خلق خوش ، زبان زدی ات را

 

تو کیستی که قسم یاد کرده ریگ بیابان

که انعکاس دهد ساحت زبر جدی ات را

 

نشسته ماه شب چارده که سیر ببیند

حلول احمدی ات، حله ی محمدی ات را

 

خدا تمامیت قدر را فقط به تو بخشید

که آشکار کند خلقت مجردی ات را

 

سارا جلوداریان

 

*******************

 

اشعار میلاد پیامبر اکرم(ص) - قاسم صرافان

 

دریای مهربانی

 

تا دشت‌ها هوای دلت را دویده‌ای

در کوه انعکاس خودت را شنیده‌ای

 

در آن شب سیاه نگفتی که از کدام

وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیده‌ای؟

 

«تبـت یدا...» ابی‌لهبان شعله می‌کشند

تا پرده‌ی نمایش شب را دریده‌ای

 

رویت سپیده‌ایست که شب‌های مکه را ...

خالت پرنده‌ایست رها در سپیده‌ای

 

اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد

با چشمکی ستاره و ماه آفریده‌ای

 

باران گیسوان تو بر شانه‌ات که ریخت

هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده‌ای

 

راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج

افتاد از شگفتی دست بریده‌ای

 

بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل

تا خلوت خدا، تک و تنها پریده‌ای

 

دریای رحمتی و از امواج غصه‌ها

سهم تمام اهل زمین را خریده‌ای

 

حتی کنار این غزلت هم نشسته‌ای

خط روی واژه‌های خطایم کشیده‌ای

 

گفتند از قشنگیت اما خودت بگو

از ‌آن محمدی که در آیینه دیده‌ای

 

قاسم صرافان

 

*******************

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.