بهترین معلم

بهترین معلم

علمی فرهنگی مذهبی
بهترین معلم

بهترین معلم

علمی فرهنگی مذهبی

شعر و سرود میلاد حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف(مجموعه اول)

  

 

زمین دلتنگ و مهدى بیقرار است‏
فلک شیدا، پریشان روزگار است‏
دلا، آدینه شد، دلبر نیامد
غروب انتظارم سرنیامد
همه دلها پر از آه و غم و درد
همه آلاله‏ها پژمرده و زرد
نفس‏ها خسته و در دل خموشند
فغانها بى‏صدا و پرخروشند
نه رنگى از عدالت، نى از صداقت‏
در و دیوار دارد نقش ظلمت‏
شده پرپر گل مهر و محبّت‏
همه دلها شده سرشا نفرت
شده شام یتیمان، ناله و اشک‏
برد هرکس به کاخ دیگرى رشک‏
شده پژمرده غنچه در چمنزار
بگشت آواره گل در کوى گلزار
نشسته دیو بر دلهاى خفته‏
همه جا بذر نومیدى شکفته‏
زده زنگارها آئین و مذهب‏
دمى، رویى ز سرور نیست یا رب‏
به اشک چشم و مهر و ماه، سوگند
به آه و ناله دلهاى دربند
اگر نرگس ز هجرت زار زار است‏
شقایق تا قیامت دغدار است‏

 

 

 

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
 
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
 
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
گفتم رخت را از من واله مگردان
 
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم

 

 

گر پرده ز رخ باز نماید  مهدی

از خلق جهان دل برباید مهــــــدی

 ای شیعه چنان منتظر مولی باش

گویی که همین جمعه بیاید  مهدی

می اید از دور ,مردی ســــواره   
برمــرکب عشق, چون ماهپــــــاره

والشمس رویش, واللیـل مویش  

 گلها همه مســــــت, از رنگ و بویش
 
عمامه بر سر, مثل پیمبـــــر
دربازوانــش نیروی حیــــــــــــــــدر
ازپای تاسر در شور و شین است
 
برق نگاهش مثل حســــین(ع) است
می اید از دور خوشــــبو تر از یاس
در چشــــم وابرو مانند عبــــــاس
القصه این مرد امید دلهاســـــــــت
خوشبو تر از یاس فرزند زهراست

 

 

 

 

 

 

 

 

لالا لالا گل پونه
آقا خیلی مهربونه
اگه نیستش میون ما
ز ما غافل نمی مونه
لالا لالا گل اسپند
خدایا بر خودت سوگند
رسانی مهدی ما را
کنی ما را به دیدارش
بسی شادان بسی خرسند
الهی شام غیبت رو
تمومش کن رسون آخر
فرج را رو به راهش کن
ظهورش را رقم برزن
الهی قفل در واشه
یه باره آقا پیدا شه
بشه مهمون دلهامون
تو آیینه چشامون
 
گل زهراشکوفا شه
لالایی می رسه پایان
ولی قصه مشتاقی
همیشگی است و بی پایان

 

 

 

 

 

 

 

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم
با حال نزارم


برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی
خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی
تا سجده گذارم


گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند
جز گرد و غبارم

 

 

 

گیسوان حسرت


 
یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم

 
بازسر را می گذارد غم به دامان دلم

بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار
   
مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم

 
خوب می دانی زلیخای جنون با من چه کرد

 
پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم

 
نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند

کشتی ات را بشکن و بنشین به طوفان دلم

 
کی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم

کی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟

تا بگویی با من از عریانی اندوه خویش

تا بگویم با تو از اسرار پنهان دلم

بوی پیراهن مرا کافی است تا روشن شود

 
چشم تاریک و شب خاموش کنعان دلم

 

 

 

 

سرود میلاد حضرت ولی عصر (عج)  تیر 91 

  باغ دل بهار گل نرگس شده
گل نرگس امشب گل مجلس شده
حجت داور مهدی    وارث حیدر مهدی
بر همه یاور مهدی
خوش آمدی خوش آمدی یابن الزهرا

آرزوی عترت قدمت مبارک
عطر و بوی قرآن ز دمت مبارک
امید قرآن مهدی     کمال ایمان مهدی
جمال سبحان مهدی
خوش آمدی خوش آمدی یابن الزهرا

همه سر نهادند به ارادت تو
دل فاطمه شاد به ولادت تو
کل ولایت مهدی بحر عنایت مهدی
شمس هدایت مهدی
خوش آمدی خوش آمدی یابن الزهرا

همه محو رویت، همه خاک کویت
بسته آفرینش، دل به تار مویت
سرّ نهانی مهدی     نور عیانی مهدی
قبله جانی مهدی
خوش آمدی خوش آمدی یابن الزهرا

ای تمام دینم در رهت نشینم
تا گلی ز باغ عارضت بچینم
جانم فدایت مهدی    منم گدایت مهدی
محو ندایت مهدی
خوش آمدی خوش آمدی یابن الزهرا

 

 

تا رسد ز کعبه مژدة ظهورت
یاورانت آیند همه در حضورت
آل پیمبر مهدی    زهرای اطهر مهدی
ندا دهد سر مهدی
خوش آمدی خوش آمدی یابن الزهرا

نغمة نمازت کی به گوشم آید
تا به تو مسیحا اقتدا نماید
امید طاها مهدی   امام عیسا مهدی
رهبر موسی مهدی
خوش آمدی خوش آمدی یابن الزهرا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سرود میلاد حضرت ولی عصر (عج)  تیر 91 

از فلک می رسد این طرفه ندا
عیدتان باد مبارک شهدا
آمده منتقم خون خدا
ای فروغ سرمدی    گل باغ احمدی
لالة محمدی     یا مهدی (عج) خوش آمدی

سامره کعبه مقصود شده
یا زمین جنت موعود شده
حضرت فاطمه خشنود شده
یا امام منتظر،    حجت ثانی عشر
مصلح کل بشر     یا مهدی خوش آمدی

 یابن الزهرا به جمالت صلوات
به همه خلق و خصالت صلوات
به تو و قدر و جلالت صلوات
گل خوش بوی حسن     یاس زهرا به چمن
سید و مولای من    یا مهدی خوش آمدی

ای مســیح دل آل فاطــمه
ای چراغ مکه معظمه
برده خال سیهت دل از همه
گل من بهار من      عشق من قرار من
صاحب اختیار من   یا مهدی خوش آمدی



 

 





ای کلیم الله طور دل ما
عاشق حسن تو آب و گل ما
لطف و جود و کرمت شامل ما
ای دعای لب      ما نغمه یارب ما
ذکر روز و شب ما   یا مهدی خوش آمدی 

شیعیان گوش به فرمان تواند
جان به کف بر سر پیمان تواند
همگان سیل خروشان تواند
ای همه امید ما      ای ظهورت عید ما
بهترین نوید ما   یا مهدی خوش آمدی

ای دعای شب آدینه من
ای خیال رخت آیینه من
ای همه مهر تو در سینه من
منم و ولایتت پرتو هدایتت
کرم و عنایتت   یا مهدی خوش آمدی

 

 

 

 

 

شعر انتظار

کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا
تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا
هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی
به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا
مباد آنکه بیایی و مرده باشم من
شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا
گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری
کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا
به کوچه کوچة شهرم ز خون دل همه شب
برای آمدنت ریختم گلاب بیا
گناه من ره دیدار بسته بر رویت
تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا
غروب جمعه شده بی تو روزهای دلم
به صبح جمعة من همچو آفتاب بیا
به دردهای به حیدر نگفتة زهرا
به ناله های سحرگاه بوتراب بیا
به سینه ای که شکست از سُم ستور، قسم
به صورتی که شد از خون سر خضاب بیا
سرشک دیدة میثم به سیل شد تبدیل
هنوز نالة او مانده بی جواب بیا

 

 

 

شعر انتظار

یک عمر انتظار کشیدم نیامدی
دل از حیات خویش بریدم نیامدی
پشتم شکست و پای ز ره ماند و قد خمید
کوه فراق بـردم و دیـدم نیامـدی
مانند یک نهال که در باد خم شود
از درد انتظار خمیـدم نیامـدی
از صبر و بردباری و از طاقت و توان
چیزی نمانـده غیر امیدم نیـامدی
در چنگ احتضار فتـادم ز انتظار
زخم زبان ز هر که شنیدم نیـامدی
طاقت ز دست دادم و صبرم، تمام شد
دل را بـه جای جامه دریدم نیامدی
گفتی بـسوز، سوختم از آتش فـراق
گفتی بنـال، نـاله کشیدم نیامـدی
دیگر میان خانه به دوشان علم شدم
از بس که در قفات دویدم نیامدی
دندان نهاده بر جگر و صبر کرده‌ام
پیوسته پشت دست گزیدم نیامدی
من "میثمم" که مانده ز درد فراق تو
روز سیاه و موی سفیدم نیامدی

 

سرود میلاد حضرت ولی عصر (عج)  تیر 91 

بیت ولایت، بیت ولایت، گلشن شد 
چشم محمد چشم محمد روشن شد
نرجس زاده دسته گلی
بـا عـطر زهرا و علی

 *****
منتقم آمد، منتقم آمد، بـرخیزید!
زیر لوایش، زیر لوایش، بستیزید!
خون ستمکاران جهان را ریـزیـد
نرجس زاده دسته گلی
بـا عطر زهـرا و علی

*****

روز عدویش همچو شب اهریمن شد
صحنۀ گیتی رشک ریاض رضوان شد
جان به طبق نه، روز وصال جانان شد
لالۀ نـرگس لالۀ نـرگس خنـدان شد
ملک جهان از خندۀ گرمش گلشن شد
نرجس زاده دسته گلی
بـا عـطر زهرا و علی

 *****
مصلح عالم دیده به عالم بگشاده
عیسی مریم زیـر لـوایش استاده
موسی دیگر ضدّ ستمگر شد زاده
سامره همچون وادی طور ایمن شد
نرجس زاده دسته گلی
بـا عـطر زهرا و علی

 *****

 


مـاه جمال حجّت حی داور بیـن
منجی محرومان جهان را یکسر بین
مستضعف را خلعت عزّت در بر بین
مستکبر را جامۀ ذلت بـر تن شد
نرجس زاده دسته گلی
بـا عـطر زهرا و علی

*****
مژدۀ رحمت بر همه آمد«جاءَ الحقّ»
پیک خدا را زمزمه آمد«جاءَ الحقّ»
یوسف مصر فاطمه آمد«جاءَ الحقّ»
هستی پر از بوی خوش پیراهن شد
نرجس زاده دسته گلی
بـا عـطر زهرا و علی

*****
آمده روشن دیـدۀ پـاک جندالله
منتظران را دست الهی شد همراه
دست منافق از سوی این اُمّت کوتاه
تیره جهان در دیدۀ تنگ دشمن شد
نرجس زاده دسته گلی
بـا عـطر زهرا و علی

 

 

 

 

 

سرود میلاد حضرت ولی عصر (عج)  تیر 91 

بُشری بُشری، منتظران ماه آمد 
تبـریک تبـریک بقیة الله آمد
ای گل نرگس یوسف زهرا عید میلادت مبارک
میلاد مهدی آمد- صل علی محمد

*****

به به، به به هستی گرفته رونق
بشنـو بشنو آوازۀ جـاءالحق
ای گل نرگس یوسف زهرا عید میلادت مبارک
حق جلوه داده دل را- بین زهق الباطل را
*****

نرجس نرجس گم گشته در موج نور
الله الله چشم بـد از مهدی دور
ای گل نرگس یوسف زهرا عید میلادت مبارک
این طرفه آوا آمد- مهدی به دنیا آمد
*****

مهدی مهدی با چهرۀ دل آرا
امشب امشب بر روی دست بابا
ای گل نرگس یوسف زهرا عید میلادت مبارک
به به چه با حلاوت- قرآن کند تـلاوت
*****

دیگر دیگر ظلم و ظالم محکوم است
بالله بالله حق بـر همه معلوم است
ای گل نرگس یوسف زهرا عید میلادت مبارک
شد نور حق عالم گیر- کرده جهان را تسخیر


*****

برگو برگو با پیروان اسلام
این است این است عید جهان اسلام
ای گل نرگس یوسف زهرا عید میلادت مبارک
میلاد مهدی آمد- صل علی محمد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شعر انتظار

ای آفتاب زهرا عَجّل علی ظهورک
تنهای شهر و صحرا، عجّل علی ظهورک
گم گشته وجودی، هم غیب و هم شهودی
در دیده و دل ما، عجّل علی ظهورک
بی تو غریب، قرآن، بی تو اسیر، عترت
بی تو علی است، تنها، عجّل علی ظهورک
نه طاقتی نه صبری، تا چند پشت ابری؟
ای مهر عالم آرا عجّل علی ظهورک
دنیا در انتظار است، خون قلب روزگار است
پا در رکاب بنما، عجّل علی ظهورک
 
کند دعایت، زهرا زند صدایتuحیدر
الغوث یابن زهرا ! عجّل علی ظهورک
زخمِ به خون نشسته، پیشانیِ شکسته
دارند با تو نجوا، عجّل علی ظهورک
خون دو دیده گوید، دست بریده گوید
بر انتقام بازآ، عجّل علی ظهورک
هم عمّه ها پریشان، هم جدّ توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجّل علی ظهورک
بر "میثمت" نگاهی، از لطف گاه گاهی
ای چشم حق تعالی! عجّل علی ظهورک

شعر انتظار

یگانه حامی خون خدا، بنفسی انت!
سلالۀ سرِ از تن جدا، بنفسی انت!
بیا که می‌گذرد قرن‌ها هنوز دهند
تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت!
بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است
کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت!
بیا که از جگر چاه، اشک می‌جوشد
ز بس گریست علی بی صدا، بنفسی انت!
بیا که طشت بود مثل باغ لاله هنوز
ز پاره‌های دل مجتبی، بنفسی انت!
بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز
سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت!
بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ» حسین
رسد به عرش، ز طشت طلا، بنفسی انت!
بیا دعای فرج بشنـو از لب زینب
به شهر کوفه و شام بلا، بنفسی انت!  بیا که دیده "میثم" به عارضت نگرد
کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت!

 

سرود میلاد حضرت ولی عصر (عج)  تیر 91

یاران مصباح الهدا عیدتان مبارک 

 ای شهدا ای شهدا عیدتان مبارک

جشن مصلـح جهان است
عیــد صاحب الزمان است

مولی بقیةالله

منتظران منتظران لحظـۀ وصـال است
شب سـرور شادی احمد است‌و آل است
ریـزید درّ و گوهر امشب
نرجس شده مادر امشب

نرگس نرگس آمده سوی گلشن امشب
چشم امام عسگری شده روشن امشب
روشن شده چشم همه
آمــد مهـدی فـاطمه

منتقم خون خدا سیدی کجایی
طالب خون شهدا سیدی کجایی
عـــالم شده بی‌قرارت
خون شد دل در انتظارت

تو بهترین آرزوی کــل انبیایی
تو اولین نور خدا ختم اوصیایی
موسی یار و هم زبانت
عیسی جـزو یــارانت

بیا که از خاک رهت بشکفـد گل یاس
بیا کـه باشـد علمت روی دست عباس
عـالم همه غرق نورت
بـاشد عید مـا ظهورت

 

چه روز ها که یک به یک ؛ غروب شد نیامدی

چه بغـضـها که در گلــو ؛ رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ؛ تبــر به دوش بت شکن

 خدای مــا دوباره ٬ سنگ و چوب شد نیامدی

برا ی ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نــه ! 

ولـــی بــرای عـده ای ؛ چه خوب شد نیامدی

تــمـام طـول هفتـه را ؛ در انتظار جمعــه ام

دوباره صبــح و ظهــر نـه ؛ غروب شد نیامدی

 چه روز ها که یک به یک ؛ غروب شد نیامدی

 

زبام  عرش  می آید اشارتهای    پنهانی 
تمام لحظه ها پر می شود از عطر عرفانی

صدای  عشق  می آید از آنسوی  نهایتها 

معطر میشود عالم از این آوای سبحانی

نوای سبز توحید است تا هفت آسمان جاری 

نوای  آشنای  نغمه های    سبز   قرآنی

 به سمت  نور میخواند کسی  دلهای شیدا را 

به بزم عشق میخواند کسی ما را به مهمانی

 

 

 

در فراق یار

دلم را بگیر و خدایی بکن

تو با قلب من هم صفایی بکن

خودت گفتی ای با وفا با دلم

به دربار لطفم گدایی بکن

من و حسرت یک صدا از شما

بیا نوکرت را صدایی بکن

پس از این که شد قسمتم کربلا

مرا هم صدا کربلایی بکن

سر این شکسته پر رو سیاه

به راه ولایت فدایی بکن

ولیّ خدا از سر لطف و جود

درونم فقط تو خدایی بکن

و بند گناهان خود گشته ام

بیا قسمت من رهایی بکن

اگر زد به قلبت هوای گدا 

کمی مرغ دل را هوایی بکن

و من هستم و هجر از روی تو

کمی قسمتم آشنایی بکن

شها عاشقم دردم این است و بس

 شها درد من را دوایی بکن

دعایم دعا نیست، جان، پس خودت

برای ظهورت دعایی بکن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در فراق یار امام خمینی(ره)

مصدر هر هشت گردون مبدء هر هفت اختر

خالق هر شش جهت نور دل هر پنج مصدر

والی هر چهار عنصر حکمران هر سه دفتر

پادشاه هر دو عالم حجت یکتای داور

آنکه جودش شهره نه آسمان بل لا مکان شد

هم حسین قدرت علی زهد و محمد علم و مه رو

مصطفی سیرت علی فر فاطمه عصمت حسن خو

هم تقی تقوا نقی بخشایش و هم عسکری مو

شاه جعفر فیض و کاظم علم و هفتم قبله گیسو

مهدی قائم که در وی جمع اوصاف شهان شد                      

پادشاه عسکری طلعت نقی حشمت تقی فر

بوالحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیر جعفر

علم باقر زهد سجاد و حسینی تاج و افسر

مجتبی حکم و رضیه عصمت و دولت چو حیدر

مصطفی اوصاف مجلای خداوند جهان شد

جلوه دانش به قدرت تالی فیض مقدس

فیض بی حدش ببخش ثانی مجلای اقدس

نورش از کُن کرد بر پا هشت گردون مقرنس

نطق من گر چه چو شمشیر است در وصف وی اخرس

لنگ پای عقل در وصف وی اندر گل گمان شد

دست تقدیرش به نیرو جلوه عقل مجرد

آینه انوار داور مظهر اوصاف احمد

حکم فرمانش محکم امر گفتارش مسدد

در خصایل ثانی اثنین ابوالقاسم محمد

آنکه از نزد خدا هر جمله پیدا و نهان شد




 

 

 


روزگارش گرچه از پیشینیان بودی مؤخّر

لیک از آدم بود فرمانش تا عیسی مقرر 

ار فراز توده غبراتا گردون اخضر

وز طراز قبه ناسوت تا لا هوت یکسر

  بنده فرمان برش گردید و عبد آستان شد

پادشاها! کار اسلام است و اسلامی پریشان

در چنین عیدی که باید هر کسی باشد غزلخوان

بنگرم از هر طرف هر بیدلی سر در گریبان

خسروا از جای بر خیز و مدد کن ز اهل ایمان

خاصه این آیت که پشت و ملجاء اسلامیان شد

تا ولایت بر ولی عصر میباشد مقرر

تا نبوت را محمد تا خلافت راست حیدر

تا که شعر من بود از شهد چون قند مکرّر

پوست زندان رگ سنان و مژه پیکان موی نشتر

باد آنکس را که خصم جاه تو از انس و جان شد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شعر میلاد حضرت ولی عصر (عج) 

این مه فرخنده شعبان است، گوئی نیست هست

عرش و فرش این مه چراغان است، گوئی نیست هست

مولد مسعود مهدی، نور چشم عسگریست

ملک اماکن نور باران است، گوئی نیست هست

اندر این فصلی که یک گل نیست در باغ و چمن 

1دامن نرجس گلستان است، گوئی نیست هست

کیست این فرخنده مولودی که خلاق ازل

در صفات او ثنا خوان است، گوئی نیست هست

ماه باشد نی زحل نی مشتری نی شمس نی

یاوه کم گو نور یزدان است، گوئی نیست هست

احمدی سیما، علی صولت بتول عصمت بود

مجتبی را زیب دامان است، گوئی نیست هست

شجعتش مانا حسین و، زهد همچون عابدین

باقر علم و جعفری شأن است، گوئی نیست هست

حلم موسی، خو رضا، جودش تقی،‌فرش نقیست

عسگری را سر و بوستان است، گوئی نیست هست

نقل آر و مشک ریز و گل بپاش و شاد باش

خصم دین سر در گریبان است، گوئی نیست هست

ای امام منتظر، ای چاره بیچارگان

موسم یاری قرآن است، گوئی نیست هست

هر که حق گوید، بحکم فرقه بیگانگان  

منزلش در کنج زندان است، گوئی نیست هست

آنکه ظاهر ادعای زهد سلمان می‌کند

باطنش استاد شیطان است، گوئی نیست هست

ای ) ولی عصر (صالح را بمحشر دست گیر 

پای تا سر غرق عصیان است، گوئی نیست هست

 احمد صالح

شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)

 درجسم جهان ، باردگرروح دمیدند

دلها همه  از جلوه  دلدار طپیدند 

  بر چهره شب ، پرده ای ازنور کشیدند

هنگام سحر ، نیمه شعبان معظم

شور و طرب و، نور وسروراست به هرجا

چون مهدی موعود ، نهد پای به دنیا

 پور حسن عسکری و ، نرگس والا 

دردانه زهرا که به خوبان شده خاتم 

 احمد رخ و، حیدرصفت و، فاطمه رفتار

حُسن حسنین است درآن قامت ورخسار 

پیوسته شکوفان و بهار آن گل  بی خار

مقصود خدا ،زآب وگل وخلقت آدم  

غایب زنظرهاست ، ولی حاضردائم

با علم خداداد ، بود شاهد  و عالم

 همنام  پیمبر ، لقبش حجت و قائم

ازقامت او ، پایه خلقت شده محکم

آلودگی ما  سبب غیبت  دلدار

جز پرده عصیان نَبُوَد مانع دیدار

غایب نبود هیچگه از مردم بیدار

بسیار کسان را شده ، دیدار فراهم

  با دیده جان ، دلبردلخواه توان یافت

چون ابرگناهان رَوَد، آن ماه توان یافت 

  با پاکدلی در حرمش راه توان  یافت

  لطفش همه جا ، بر همه کس ، بوده دمادم

روزی که بشر می شود آزرده وخسته 

  روزی که شود راه امید همه بسته

دلها ز ستمهای جهانگیر شکسته

آن روز دگر ، روز ظهور است مسلّم 

تا جلوه کند یار، دل  آماده او کن

پاکیزه دل آئینه آن روی نکو کن 

بااشک (حسان) چهره بیارای ووضوکن

شاید که بخدمت کند احضارتوراهم

 

شعر انتظار

حال من بی تو خراب است کجایی آقا
نقش من بی تو برآب است کجایی آقا
عمر بیهوده من بی تو چه ارزد تو بگو
زندگی بی تو سراب است کجایی آقا 

دل غمگین مرا کی تو عنایت بکنی

منتظر بهر جواب است کجایی آقا
تا که از در برسی رخ بنمایی تو به من
دل من در تب و تاب است کجایی آقا
از غم دوری تو هر نفس ای راحت جان
گریه بی حد و حساب است کجایی آقا
داستان غم هجران تو ای یوسف من
قدر یک کهنه کتاب است کجایی آقا
چه شود گر نظری بر من بیچاره کنی
یک نظر بر تو صواب است کجایی آقا

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
راحله یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 08:49

خیلی خوب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.