بهترین معلم

بهترین معلم

علمی فرهنگی مذهبی
بهترین معلم

بهترین معلم

علمی فرهنگی مذهبی

چند شعر زیبا از امام رضا علیه السلام


 چند شعر زیبا از امام رضا علیه السلام

 


 

دلم هوای تو کرده شه خراسانی
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان
عنایتی که بیایم تویی که درمانی

مرا وگریه شبی در حریم تو کافی است
رفیق گریه ی من،گریه های طوفانی
رفیق مایی و حالی زما نمی پرسی
تو در بهشتی و ماهم اسیروزندانی
بیا و زندگی ام را چنین مهیا کن
که پیش پای تو آقاشوم قربانی
تمام آنچه که دادی مرا،زکف دادم
ببین که دشت پر از گل شده بیابانی
چه می شود که قیامت بگویم این جمله
دلم هوای تو کرده شه خراسانی

 

 

باران بلا ز هر طرف می بارد

در سینه ی من نهال غم می کارد

در هجمه ی شبهای سیاه غربت

این دل به سرش هوای مشهد دارد

 

قربان دل خسته ات ای ضامن عشق

دنیا شده دلبسته ات ای ضامن عشق

دیریست نمادی شده از غربت تو

تنهایی گلدسته ات ای ضامن عشق

 

 

 

 

 

حس می‌کنم در مرقدت عطر دعا را                                              

عطر توسل های در باران رها را

غرق اجابت می شود دست نیازش    

 هر کس که می خواند در این مرقد خدا را

ای مظهر رأفت برای تو چه سخت است 

خالی ببینی دست محتاج  و گدا را

آهم کبوتر می‌شود تا گنبد تو                  

می‌آورد فریادهای یا رضا را

آئینه های لطف تو تکثیر کردند               

در چشمة دل اشک های بی صدا را                        

آقا کنار پنجره فولادت آخر                       

می‌گیرم از دستت برات کربلا را

ای زائران اینجا دخیل غم ببندید                        

بر آستانش ندبه‌ی «آقا بیا» را

پائین پای تو غباری می سراید                       

شعر کرامات نگاه کیمیا را

 

آن سوی شهر قبه ای از نور دیده ام           

صحن و سرای کیست که از دور دیده ام!؟   

هوش از سرم پریده و مستانه می دوم           

حس می کنم که باغ ِ پرانگور دیده ام             

دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست!        

موسی ِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام   

مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟        

خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام   

درمحضرت جناب سلیمان شهر طوس      

بال ملخ به شانه ی یک مور دیده ام     

اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است        

 اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است         

گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی     

شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی             

آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟       

از راه دورآمده ام باورم کنی                 

با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف      

فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی        

زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم       

باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی   

باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم   

تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی             

مادر سپرده است به دست شما مرا          

 گفته فقط شما ببری کربلا مرا


دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است
وَ گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر کوچه هایتان کرده است
خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا
کبوتر حرم باصفایتان کرده است
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجره هایت صدایتان کرده است ؟
چگونه از تو نگیرم نجات فردا را؟
خدا براى همین‏ها سوایتان کرده است
چرا امید ندارى مدینه برگردى؟
مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است ؟
میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است
تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى
که کوچه‏هاى خراسان قضایتان کرده است
سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است

 

نام تو را بردم زمستانم بهارى شد
در خشکسالى دلم صد چشمه جارى شد
بعد از زمانى که گدایى تو را کردم
دار و ندار من عجب دار و ندارى شد
گفتند جاى توست، دل را شستشو کردم
پس مى‏شود از خادمان افتخارى شد
مى‏خواستند از هر طرف تو جلوه‏گر باشى
این گونه شد، دور حرم آئینه کارى شد
گاهى اسیرى لذّت آهو شدن دارد
بیچاره آن که از نگاه تو فرارى شد
گَرد ضریحت با من و گَرد دلم با تو
بى تو دوباره این دلم گرد و غبارى شد
من سائل بى چیزِ اطرافِ حرم هستم
من سالهاى سال، دنبال کرم هستم
انگور سرخى، سبز کرده دست و پایت را
تغییر داده حالت حال و هوایت را
اى خاکِ عالم بر سرم – حالا که مى‏آیى
از چه کشیدى بر سر و رویت عبایت را
تو سعى خود را مى‏کنى و باز مى‏افتى
این زهر خیلى ناتوان کرده است پایت را
وقت زمین خوردن صدا در کوچه مى‏پیچد
آرى شنیدند آسمانى‏ها صدایت را
وقتى لبت خشکید و چشمت ناتوان‏تر شد
در حجره‏ى در بسته دیدى کربلایت را
در حجره‏اى افتاده‏اى و تشنگى دارى
تو کربلاى دیگر در حال تکرارى
قسمت نشد خواهر کنار پیکرت باشد
بد شد، نشد امروز بالاى سرت باشد
بد جور دارى روى خاک از درد مى‏پیچى
اى واى اگر امروز روزِ آخرت باشد
حیف از سر تو نیست روى خاک افتاده؟!
باید سرت الآن به دست خواهرت باشد
حالا غریبى را ببین دنبال تابوتت
دختر ندارى لااقل دربدرت باشد
وقتى شروع روضه‏هاى ما بیان توست
خوب است پایانش، بیان دیگرت باشد
یابن شبیب آیا شهید بى کفن دیدى؟
در لابلاى نیزه، پاره‏پاره تن دیدى؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.